زبانحال حضرت زینب در وداع با سیدالشهدا علیه السلام
انگار کسی در نظرت غیر خــدا نیست این مرحله را غیــر امــام الشّهـدا نیست آئیــنه تر از روی تو خــورشید نــدیــده این روی برافروخته جز رنگ خدا نیست آرامِ دلــم، خـیــمه به هم ریخـتـه بی تو برگرد که بعد از تو مرا غیر بلا نیست با این همه لشگر چه کنی ای گـل زهرا این دشت به جز نیزه و شمشیر بلا نیست ای یوسفم از غارت این گرگ صفت ها جز پیرهن کهنه تو را چاره گشا نیست دستــی به دلــم گر بـنـهـی زنــده بمـانم ورنه پس از این چاره به جز مرگ مرا نیست هـرچند که دل داده ای ای مــاه به رفتن والله که جـز ماندن تو حــاجت ما نیست تا بر ســر معجــر نـنـهم دست اسیــری کار تو برایم به جز از دست دعا نیست از غارت خیمه به دلم شور عجیبی است سجّــاد اگــر هست علمــدار وفــا نیست ای کــاش که انــگـشـتـر تو زود درآیــد در سنّت غــارتگــر انگشت حیــا نیست |